باید برگشت به لحظه های رفته
باید رد شد از این پل شکسته
از حال بد این بی خبری از این شبای خسته
باید برگشت به خنده های سابق
باید بارید رو شونه های عاشق باید نفس تردیدو گرفت تو آخرین دقایق
یه جوری دوری و یه جوری گم شدم که باورم نمیشه
کسی که عاشقه محاله بگذره از اونکه زندگیشه
بر میگردم به شهر خالی از عشق بر میگردم بپرسم حالی از عشق
از خاطره ها چی مونده برام به جز خیالی از عشق
من دل بستم به هرچی مال من نیست به هرچی که به فکر حال من نیست
دل خسته شدم از این همه غم که بیخیال من نیست
یه جوری دوری و یه جوری گم شدم که باورم نمیشه
کسی که عاشقه محاله بگذره از اونکه زندگیشه
وقتی میرم از این همه درد به خاطر من نگو برگرد
با قلب من چه ها که نکرد نبودن تو نگو برگرد
این زخمارو به کوه بزنی به پلک زدنی میریزه
وقت بردن تو اوج نبرد به دشمنتم نگو برگرد
کجا درد تو از تنم بیرون میره چرا غمم تموم نمیشه
چه دور از من باشی چه با من تنها شی همین حال من همیشه
کجا درد تو از تنم بیرون میره چرا غمم تموم نمیشه
چه دور از من باشی چه با من تنها شی همین حال من همیشه
بی تو هوا نفس گیره قلبم بهونه میگیره هرجا بری دلم سمتت میره
تا کی خیال من باشی عشق محال من باشی تا کی برای قلبم رویا شی
کجا درد تو از تنم بیرون میره چرا غمم تموم نمیشه
چه دور از من باشی چه با من تنها شی همین حال من همیشه
کجا درد تو از تنم بیرون میره چرا غمم تموم نمیشه
چه دور از من باشی چه با من تنها شی همین حال من همیشه
مهرداد رحمتیان...
برچسب : نویسنده : mehrdadrahmatiano بازدید : 78